باز امشب در دلم باران گرفت
لحظه ها از زندگی سامان گرفت
در دلم جستم ترا پیدا کنم
نام خوبت دولت و خواهان گرفت
پای گُل آمد بپای سعی دل
لاله را دشت دلم نالان گرفت
آتشی در خرمن دل تا وزید
شعله ها با لا شد و طوفان گرفت
تا مرا بُردی بجای بی نشان
شور بختی گُم شد و پایان گرفت
ابر رحمت در ســرای دل تپید
سایه ای از روشنـی ها جان گرفت
آسمان امشـب تو هم با من بمان
چون وصال از آب دل باران گرفت
باتشکر ازآقای منصور زینال زاده(وفا)دانشجوی دانشگاه آزاد چایپاره.