«گالوا» یک مقاله که شامل مهم ترین نتایج به دست آمده از تحقیقاتش بود را به «کوشی» (Cauchy) داد، بدون آن که رو نوشتی از آن برای خود نگه دارد و «کوشی» آن را گم کرد. وقتی «گالوا» مقاله اش را برای دریافت جایزه آکادمی ریاضی ارائه کرد، «فوریه» (Furier) مقاله را برای بررسی های بیشتر به خانه برد. اما در فاصله زمانی بسیار کوتاهی درگذشت و این مقاله گم شد. «گالوا» نسخه دوم مقاله اش را به آکادمی فرستاد. این بار قضاوت درباره مقاله، بر عهده «پواسون» ((poisson بود. «پواسون» دومین مقاله را که شامل نتایج مهمی درباره نظریه گروهها بود خواند.
هنگامی که «پواسون» مقاله «گالوا» را مطالعه کرد، در حاشیه یکی از برهان های «گالوا»، یادداشتی به این مضمون نوشت: «برهان این هم ناکافی است اما بنابر بخش 100 از مقاله آقای «لاگرانژ»، «برلین»، 1771، درست است». چه اتفاقی افتاده بود؟ مگر می شود برهان یک قضیه، ناکافی اما درست باشد؟ «گالوا» در یادداشتی دست نویس به «پواسون» پاسخ داد: «اثبات خواهد شد». شاید منظور «گالوا»، چیزی شبیه به «آن بماند تا ببینیم» بوده است. با این حال منظور گالوا این بوده است که «لطفاً به بررسی بقیه قسمت های مقاله بپردازید تا من برهان را در آینده کامل کنم.» اما «پواسون» در گزارش خود به آکادمی از مقاله «گالوا» به عنوان یک کلّیت یاد کرده و می نویسد: «ما تمام کوشش خود را برای درک برهان آقای «گالوا» به کار بردیم، اما استدلال های ایشان به اندازه کافی روشن نیست و به اندازه کافی پرورانده نشده اند تا ما بتوانیم درباره درستی آنها قضاوت کنیم ...» «پواسون» امیدوار بود که «گالوا» به اصلاح و توسعه کار عرضه شده خویش بپردازد تا بتواند برهان کاملتری را به آکادمی ارائه دهد. اما «گالوا» می دانست که برهان هایش درست هستند و به علاوه، دانش و درک او از جبر، بسیار فراتر از دانش کسانی است که مقاله او را داوری می کنند. واقعیت نیز همین بود که داوران آکادمی، دانش و توانایی فهمیدن استدلال های «گالوا» را نداشتند. از طرف دیگر، سن کم «گالوا» که در آن زمان فقط 19 سال داشت و مواجه شدن داوران با دست نوشته ای نا مفهوم و همچنین اعتقادات ضد دولتی «گالوا»، همه و همه دست به دست هم داده بودند تا مقاله «گالوا» مورد تأیید آکادمی علوم پاریس قرار نگیرد. به طوری که «پواسون» در انتهای گزارش خود به آکادمی می نویسد: «به صورتی که در حال حاضر مقاله به آکادمی ارائه شده، نمی توانیم تصویب آن را به شما توصیه کنیم.» و این یعنی مقاله «گالوا» رد شده است. پس از رد شدن مقاله توسط «پواسون»، «گالوا» به شدت ناراحت و تلخ کام شد و بعد از آن برای پروراندن مقاله خود و قابل فهم تر ساختن آن چنانکه پواسون می خواست، ابداً هیچ کوششی نکرد. ولی در آن زمان فهم آن ناممکن بود.
زندگینامه «گالوا» بسیار غم انگیز است، در دوم جولای 1829 پدر «گالوا» بعد از یک اختلاف سیاسی با کشیش دهکده، اقدام به خودکشی کرد. خود او نیز مرتبا در امتحانات مدرسه شکست می خورد در حالیکه کاملا روی خواندن هندسه «لژاندر» متمرکز شده بود. در سال 1830 در آزمون ثبت نام مدرسه مقدماتی معلم فیزیک «گالوا» (PECLET) برای نابغه جوان نوشت: «او می داند که هیچ چیز قطعی نیست من میگویم که این دانش آموز تواناییهای ریاضی زیادی دارد. این قضیه من را واقعا متحیر کرده است. با قضاوت از روی تست او مشخص شد که او پسر کوچک باهوشی است یا آنکه دارای استعدادهای یافت نشده است که من آنها را تشخیص دادم و پیدا کردم هر چند که به طور عادی غیر ممکن بود».
«گالوا» هم چنین موفق به کسب پذیرش از پلی تکنیک، نه یک بار بلکه دوبار شده بود! در طول اولین بار از این امتحانات «گالوا» خشم خود را بابت بی نتیجه ماندن سوال های پوچ و بی محتوایش، با پرتاب کردن پاک کن نشان داد.
هم چنین «گالوا» بدبختی هایی که از داشتن کارش سبب می شد را نه تنها نادیده می گرفت، بلکه کاملا با دیدن آنها انرژی برای ادامه کارش پیدا می کرد.
در سال 1824، «چارلز دهم»، جانشین «لوئی هیجدهم» شد. در سال 1830 انتخابات زیادی انجام گرفت که اکثریت را به گروههای مخالف داد. «چارلز» با تعویض قدرت مواجه شد و در این حال دست به کودتا زد. در 25 جولای فرمان رسوا کننده خود علیه آزادی مطبوعات را صادر کرد. مردم در حالی نبودند که این حرفها را بپذیرند و سر به شورش برداشتند و این شورش سه روز به طول انجامید که در نتیجهی آن «فیلیپ دوک اورلئان» به پادشاهی رسید. در طول این سه روز، در حالی که دانشجویان پلیتکنیک تاریخ را در خیابانها میساختند، «گالوا» و دانشجویان همکلاساش توسط «گین یو» (Guignault) رئیس دانشسرا زندانی شده بودند. «گالوا» خشمگین شد و بلافاصله نامهی تندی علیه وی در مجلّه (Gazette des Ecoles) همراه با نام کامل خود نوشت. سر دبیر امضای وی را حذف نمود و «گالوا» به لحاظ نوشتن نامهی بیامضا اخراج گردید.
«گالوا» همیشه به سیاست نیز علاقه داشت، به طوریکه به توپخانه گارد ملّی که تشکیلاتی جمهوریخواه بود پیوست. بعد از مدّت کوتاهی افسران آن به دلیل دسیسه چینی دستگیر شدند اما توسط هیئت منصفه تبرئه گردیدند. توپخانه به دستور شاه منحل گردید. در نهم ماه مه ضیافتی به اعتراض برپا شد که به اقدامات شورشی بیشتری منجر گردید. «گالوا» در حالی که چاقوی بازی در دست داشت، جامی به سلامتی «لوئی فیلیپ» بلند کرد. دوستان او این کار را تهدیدی علیه جان شاه تلقّی کرده، به شدّت ابراز احساسات کردند به طوری که رقصکنان به خیابان ریختند. روز بعد «گالوا» دستگیر شد و در محاکمه به همه چیز اعتراف کرد اما مدعی گردید که سر سلامتی در واقع برای شاه بود «چنانکه او خائن از آب دربیاید»، در این موقع سروصدای زیاد، مانع شنیدن آخرین عبارت شده است. هیئت منصفه او را تبرئه کرد و در روز پانزدهم ژوئن آزاد شد.
در چهاردهم جولای «گالوا» در حالی که لباس توپخانه منحل شده را پوشیده، چاقو و تفنگی نیز حمل میکرد در رأس تظاهرات جمهوریخواهی ظاهر شد. او در محلّ «پوننوف» به اتّهام پوشیدن غیرقانونی یونیفورم دستگیر شد و به شش ماه حبس در زندان سنتپلاژی محکوم گردید. اما مدّت کوتاهی در ریاضیات خودش کار کرد سپس در شایعه بیماری وبای سال 1832 به یک بیمارستان منتقل گردید و به زودی با قید التزام آزاد گردید.
همراه با آزادیش، او اوّلین و تنها عشقش را با یک خانم به نام «استفانی د» (Stephanie D) تجربه نمود. نام خانوادگی او نامعلوم است و در نسخههای خطّی از «گالوا» که اسمش پاک شده، نوشته شده است. در این میان پرده، اسرار زیادی نهفته است که دارای تأثیر قاطعی در رویدادهای بعدی است. بقایای نامهها نشانگر آن است که «گالوا» از جانب دختر، طرد شده و او وی را در حالت بدی رها نموده است. در فاصلهای نه چندان دور، «گالوا» ظاهراً به خاطر رابطهاش با دختر مزبور، به دوئل خوانده شد. این بار نیز کم و کیف ماجرا در اسرار پنهان میشود. طرز فکر دیگری حاکی است دختر مزبور به عنوان وسیلهای جهت حذف یک مخالف سیاسی در یک اقدام ساختگی ظاهراً شرافتمندانه به کار گرفته شد. در تقویت این مطلب، «الکساندر دوما» (Alexadre Duma) در کتاب خاطراتش روشن میسازد که یکی از طرفهای متخاصم «پشو دربنویل» (Pecheux D'Herbinville) بود اما «دالماس» (Dalmas) شواهدی از گزارش پلیسی را میآورد که در آن گزارش شده است که مبارز دیگر جمهوریخواهی، ظاهراً از دوستان انقلابی «گالوا» بود و دوئل دقیقاً همانی بود که اتّفاق افتاده بود.
و این نظر از کلمات خود «گالوا»، درباره موضوع مزبور استنباط میشود:
"من از میهنپرستان و دوستان خود تقاضا میکنم که مرا به خاطر مرگی غیر از شهادت در راه میهنم ملامت نکنند. من قربانی زنی عشوهگر میشوم. در غوغایی تأسّفبرانگیز، زندگی من نابود میشود ... برای آنهایی که مرا کشتند، طلب آمرزش میکنم چرا که آنها از ایمان و عقیده خوبی برخوردار بودند."
در همان روز، بیستونهم ماه مه، در شب دوئل، او نامهی معروف خود را به دوستش «آگوسته شوالیه» (Aguste Chevalier) نوشت و کشفیّات خود را در این نامه خلاصه کرد که بعدها توسّط «شوالیه» در «روو انسیکوپدیکی» (Revue Encyclopedique) به چاپ رسید. در این نامه، او ارتباط بین گروهها و معادلات چندجملهای ها را مطرح کرده و بیان میکند که معادلهای به وسیله رادیکالها قابل حل است که گروه آن حلپذیر باشد. او هم چنین ایدههای زیاد دیگری در مورد توابع بیضوی و انتگرالگیری از توابع جبری و خیلی چیزهای دیگر را مطرح کرد که به لحاظ پیچیدگی و رمزی بودن، استنباطشان بسیار مشکل است. این نوشته از بسیاری جهات، سند تأثّرانگیزی که با خطّ بد و درهموبرهم در حاشیهی آن نوشتهشدهاست:
«من وقت ندارم».
دوئل با طپانچه در فاصله 25 متری بود. «گالوا» از طرف شکم گلوله خورد و بر اثر تورّم، روز بعد در سیویکم ماه مه درگذشت. او از انجام مراسم مذهبی توسّط کشیش امتناع می ورزید و در دوم ژوئن 1832 در محلّ عمومی در گورستان «مونـتپارنـاس» (Mont parnasse) دفن گردید.
شهرت «گالوا» 14 سال پس از مرگش آغاز شد. به طوری که در حال حاضر یکی از بزرگترین ریاضیدانان خلاق تمام عصرها به شمار می آید. او زنده نماند تا به گسترش عمیق تر کاربردها و توسعه نظریه خود که بعدها «نظریه گالوا» نام گرفت، بپردازد. «نظریه گالوا» امروزه یکی از مباحث مهم و پرکاربرد «جبر مجرد» و «نظریه گروه ها» است. حتی امروز، ریاضیات در اثر حادثه غم انگیزی که برای او روی داده است، احتمالاً بضاعت کمتری دارد.
او عقیده داشت: «من برای دانشمند شدن چیزی کم دارم و بنابراین قلب من آرزوئی دارد که مغز من قادر به انجام آن نیست.»
«اواریست گالوا» (Evariste Galois) در 25 اکتبر سال 1811 در «بورگلاراین» (Bourg la Reine) در نزدیکی شهر پاریس فرانسه متولّد شد. پدرش «نیکلاس گابریل» (Nicolas Gabriel) جمهوریخواه و رئیس حزب لیبرال دهکدهشان بود و مادرش، «آدلاید ماری»(Adelaide Marie) دختر یک مشاور حقوقی بود و طرفدار تعلیم و تربیت مذهبی و سنتی بود.
«گالوا» که برای توسعه تکنیک های جدید حل معادلاتی که امروزه به نام «نظریه گروه» معروف است، تلاش بسیار کرد. از ریاضیدانان هم عصر با او می توان «آبل» را نام برد. او نشان داد که معادلات کلی درجه پنجم و معادلات چند جمله ای با درجات بالاتر در تعداد متناهی و عملیات منطقی قابل حل شدن نمی باشد و ریشه آن به دست نخواهد آمد.
بدان: عشقورزیدن، تنها به برآورده ساختن خواستهها و نیازها نیست. بلکه عشق، گستردگی و ملاطفت بسیاری را در خود نهان دارد.
عشق، یعنی آن نیرویی که تو از آن غنی بوده و به دلیل غنی بودن و لبریز بودن از آن، احساس بخشش وغنی ساختن دیگران نیز در تو ایجاد میشود. احساسی که راهی جز بخشیدن آنچه از آن لبریز شدهای، نداری. آنچه به فراوانی در تو فوران میکند، از تو میجوشد و برون میتراود و نیاز به ارزانی داشتن آن به دیگران در تو ایجاد میشود. این احساس، عشق واقعی است.
نامم را پدرم انتخاب کرد ، و نام خانوادگیم را یکی از اجدام ،
دیگر بس است ، راهم را خودم انتخاب خواهم کرد
( دکتر علی شریتی )
توی سرمای این شب طولانی به فکر بی خانه مان هایی که چشم میزنند زودتر صبح بشه هم هستی ؟
یلداتون مبارک
ممنون دخترم .روزگارت خوش